Monday, February 25, 2013

علل و عوامل انحراف حکومت از دیدگاه شهید بهشتی



چهار عامل «قدرت طلبی دولتمردان»، «به قدرت رسیدن افراد فاقد صلاحیت»،‌«سلب حق انتقاد از دولتمردان» و «انزوای عالمان و نخبگان متعهد» از جمله عوامل خودسری و خودکامگی رهبران و دولتمردان عالی رتبه حکومت هاست. 
شهید آیت الله دکتر بهشتی




سید جواد ورعی
یکی از دغدغه های شهید آیت الله دکتر بهشتی در مقاطع مختلف زندگی، به وی‍ژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی «انحراف حکومت» از اهداف و آرمان ها و راه های مراقبت از آن بود. از این رو ، به مناسبت های گوناگون از عوامل انحراف حکومت سخن گفته و بر پرهیز از آن ها تأکید می ورزید. در این مقاله به پاره ای از «علل و عوامل انحراف حکومت و راه های مراقبت از آن» ، از دیدگاه آن شهید بزرگوار می پردازیم. با این توضیح که استقصاء تامّی در این موضوع صورت نگرفته، و چه بسا با جستجوی بیشتر در کلمات ایشان بتوان علل و عوامل دیگری را هم شناسایی کرد.
نگرانی از «انحراف حکومت» از دغدغه های مهم و همیشگی آن دسته از رهبران قیام های سیاسی و مذهبی در میان ملل عالم بوده، که حکومتی را برای رسیدن به اهداف و آرمان هایی تأسیس کرده اند، به خصوص که تجربه تاریخ نشان می دهد که اکثریت قریب به اتفاق انقلاب ها دچار این انحراف شده و از اهداف و آرمان های نخستین خود فاصله گرفته اند. در دوران ما آن چه که امروز در کشورهای عربی مشاهده می شود، نمونه روشن و ملموسی از این واقعیت است. بسیاری از دیکتاتورهایی که در این کشورها در پرتو مبارزات مردمی ساقط شده اند یا در معرض سقوط اند، روزی نقش رهبری مردم در مبارزات ضد استکباری و ضد استعماری را بر عهده داشته و دارای کارنامه مبارزاتی اند. بنابر این، دغدغه شخصیتی چون شهید بهشتی که در نهضت اسلامی ملت ایران و تأسیس نظام جمهوری اسلامی نقش بسزایی داشته، در این زمینه کاملا بجا و طبیعی بود. تأمل در این موضوع و سخن گفتن از آن در آثار ایشان سابقه دارد و مربوط به بعد از پیروزی انقلاب هم نیست. اینک با استناد به میراث برجای مانده از آن شهید مظلوم به بیان «علل و عوامل انحراف حکومت» و «راه های جلوگیری از آن» می پردازم.
۱٫ قدرت طلبی دولتمردان
از نظر دکتر بهشتی «نوع نگاه به مقوله قدرت» در این زمینه بسیار حائز اهمیت است. حکومتی که در آن رهبران و دولتمردان «تشنه قدرت» باشند تا با رسیدن بدان حس قدرت طلبی خود را ارضاء نمایند، یا ثروتی اندوخته و زندگی مرفّه و تشریفاتی برای خود فراهم سازند، یا ….، نه تنها نمی تواند به اهداف و آرمان های متعالی دست یابد، بلکه گرفتار آفات و انحرافات فراوان دیگری هم خواهد شد. یکی از موضوعاتی که ایشان قبل از انقلاب و بعد از آن در جلسات حزب جمهوری اسلامی فراوان از آن سخن گفته و هشدار داده، «روحیه قدرت طلبی» و «اصالت دادن به قدرت» در میان دولتمردان است. نوع نگاه ایشان به مقوله قدرت در فرازی از سخنرانی شان در نشست مجمع عمومی «اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا» در سال ۱۳۴۸ش هویداست. آن جا که می گویند:
«جهت‌گیری ما در برابر همه افراد و گروه‌هایی که در این راه [تأسیس جامعه نمونه] تلاش می‌کنند این است؛ هرگروهی که زودتر موفق شود در یک گوشه، چنین جامعة نمونه‌ای بر اساس اسلام بوجود بیاورد، ما بی‌درنگ به سراغ آن گروه می‌رویم و وقتی کار او را براستی در راه این هدفِ ایده‌آل خودمان یافتیم نیروهایمان را در مجرای تلاش او سرمایه‌گذاری می‌کنیم. به او بی‌قید و شرط می‌پیوندیم زیرا ما گروهی نیستیم که هدفمان در دست گرفتن قدرت باشد. ما اگر در پی در دست گرفتن قدرت سیاسی هم هستیم، آن قدرت را به عنوان یک ابزار و وسیله برای تحقق بخشیدن به هدف خودمان می‌خواهیم. یعنی، [در راه] جامعه نمونه اسلامی به کار ببریم نه اینکه خودِ در دست گرفتن قدرت برای ما هدف و ایده‌آل باشد. چون روحیة ما این است. بنابراین، اگر دسته‌یا گروهی قبل از ما این موفقیت را پیدا کرد، ما رقیب او نیستیم. از موفقیت او بسیار خوشحال می‌شویم و بی‌درنگ با تمام امکاناتمان در اختیار او هستیم. هر دسته‌ای که باشد.» ( اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا، تهیه و تنظیم : بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی، ص۵۳ ـ ۵۴ ، تهران ، سال ۱۳۹۰)
بر همین اساس از دیدگاه آن شهید بزرگوار که مدیریت فراگیرترین حزب سیاسی پس از پیروزی انقلاب را بر عهده داشتند، «اگر کسى عضو تشکیلات حزب نیست اما از نظر معیارها و ارزش‏ها مقدم بر عضو است، او (در تصدی منصب های اجتماعی و سیاسی) مقدم خواهد بود.» (جلسات پیرامون حزب ، جلسه دوم، حزب و روحانیت ، ۶/۱/۱۳۵۹ ، ص ۲۸)
ایشان با تبیین تفاوت های «حزب خدا» و «حزب شیطان» ، معامله «خدمت» با «پست و مقام» را از ویژگی های حزب شیطان دانسته و می فرمود:
«حزب جمهوری اسلامی هیچ‏ وقت هم اگر خدمتى کرده، نباید بابت خدمتش طلب‌کار پست و مقام باشد. یعنى اگر تمام این دو سال را سراپا خدمت کرده بود و حالا مى‏خواست این خدمات را با پست‏ها و مقام‏ها معامله کند، باز حزب‏الشیطان مى‏شد.» (همان، جلسه هفتم، تشکل حق و دیگر تشکل ها ، ص ۸۶)
این سخنان از شخصیتی که دبیرکل یک حزب فراگیر در نظام نوپای جمهوری اسلامی است، از آن رو اهمیت دارد که فلسفه تحزّب در دنیا «دستیابی به قدرت سیاسی» و «تصاحب پست ها و منصب های اجتماعی» است. در قاموس احزاب سیاسی «صرفنظر کردن از مقام و منصب» یا «تقدم فردی غیر حزبی بر فرد حزبی به خاطر برتری در معیارها و ارزش ها» جایی ندارد. معمولا احزاب و شخصیت های سیاسی برای رسیدن به قدرت و حفظ آن از هیچ کوششی دریغ نمی ورزند و حتی برای این منظور به لطائف الحیل خود را موفق جلوه داده و رقبای سیاسی را ناموفق جلوه می دهند و در این راه به ابزارهای مختلف مشروع و نامشروع هم متوسل می شوند.
یکی از تفاوت های بنیادین «حکومت علوی» و «حکومت اموی» در تاریخ اسلام نیز همین بود. ممکن است کسی شیعه امیر مؤمنان باشد، اما مانند امویان قدرت برایش اصالت داشته باشد، چرا که قدرت به قدری فریبنده و جذّاب است که کمتر کسی از خطر آن در امان است. به نظر نگارنده علت اصلی مظلومیت شهید بهشتی در جامعه اسلامی این بود که مانند امیر مؤمنان علی (ع) حاضر نبود از قدرتش برای کوبیدن رقبای سیاسی و خارج کردنشان از میدان رقابت یا برای ماندن در قدرت و ـ حتی ـ دفاع از خود در برابر دروغ ها و تهمت ها، از هر وسیله ای استفاده کند. او اتهامات را به جان می خرید اما حاضر نبود اصول و معیارهای اخلاقی را زیر پا گذارد. او با سیره عملی خود این گفته اش را اثبات کرد که «از پلکان حرام نمى‏شود به بام سعادتِ حلال رسید.» (همان، جلسه دوازدهم، تشکل پاسدار مکتب ، ص ۱۶۸)
«استکبار و استعمار» را از لوازم و عوارض «روحیه قدرت طلبی» می دانست. بر این باور بود که انسان های قدرت طلب مستکبر، خودبین، و خودبزرگ بین اند و به دیگران فخر می فروشند. وجود چنین روحیه ای را در حزب علامت شیطانی بودن حزب می دانست. (همان، جلسه نهم، تشکیلات (۲) ، ص۱۱۹)
نکته دقیقی که ایشان در این زمینه بدان توجه نموده و در جلسات حزب گوشزد کرده آن است که تمایل به «تمرکز در مدیریت» نیز از روحیه استکباری انسان نشأت می گیرد. کسی که بخواهد مرتب از اختیارات دیگران بکاهد و بر اختیارات خود بیفزاید و در مدیریت تمرکز بیش از اندازه ایجاد کند و تصمیم گیری در همه امور را در انحصار خود بگیرد و مدیران رده های پایین تر را از تصمیم گیری برحذر دارد، حکایت از وجود روحیه استکباری او دارد. ایشان تمرکز در مدیریت را به مقدار «ایجاد نوعی هماهنگی»، «سرعت تصمیم گیری» و «سرعت اقدام» لازم دانسته و بیش از آن را مضرّ می دانست و از نیروهای حزب می خواست که با شناسایی موارد مرکزیت زائد، به منظور از بین بردن آن ها تلاش کنند. (رک: همان، جلسه اول، روابط داخلی حزب، ۲۷/۴/۱۳۵۸ ، ص۴)
ایشان در یک سخنرانی حزبی، با اشاره به روحیه خود در باره منصب های اجتماعی، دوام جمهوری اسلامی را در گرو «احساس استغنای دولتمردان از مناصب اجتماعی و سیاسی» می دانست و می فرمود:
«مطمئن باشید من به عنوان یک برادر شما همواره مراقبم که این روحیه را در خودم داشته باشم که هرجا یک فرد دیگر بتواند مسئولیتی را که من بر عهده دارم، بر عهده بگیرد، حتی اگر به صورت مساوی از عهدة این مسئولیت بربیاید، به ‌دست او می‌سپارم. اگر به صورت بهتر، یقیناً جا را خالی می‌کنم برای او. ولی حتی در صورت مساوی هم به ‌دست او می‌سپارم. و تا این روحیه در ما زیربنای قبول مسئولیت نباشد، ما جمهوری اسلامی (نمی‌گویم حزب جمهوری اسلامی)، نظام جمهوری اسلامی نخواهیم داشت.»
لذا به اعضای فعال در حزب توصیه می کرد :
«تشاق و تناقض بر سر سمت و مقام و قدرت، و با یکدیگر درافتادن و بدگویی کردن از یکدیگر و حسد و رشک نشان دادن و این‌ها، ضد راه اسلام است.» (همان، جلسة چهاردهم، تشکیلات، امامت و روحانیت (۲)، صص ۱۸۵ ـ ۱۸۶)
او باور قطعی داشت که بقای جمهوری اسلامی در گرو برخورد متواضعانه و فروتنانه روحانیت و رهبران و دولتمردان با مردم است. مواجهه با مردم از موضع قدرت و سخن گفتن با آنان با زبان قدرت را موجب زوال قطعی جمهوری اسلامی می دانست و برای آن سوگند یاد می کرد. متن سخنان آن شهید بزرگوار در این زمینه از قلم ناتوان نویسنده گویاتر و موثرتر است. در یک سخنرانی پس از بازگو کردن سیره رسول خدا (ص) در برخورد با مردم، افزودند:
«ای مسئولان جمهوری اسلامی! (خطاب به خودم که یکی از شما هستم و خطاب به بقیه که شما هستید)، ما اگر ذرّه ای از این سیره نبی اکرم منحرف شویم، اگر مناسبات داخل جامعه اسلامی و مناسبات بیرون جامعه اسلامی تنها الفبایی که با آن حرف می زنیم الفبای قدرت باشد، به خدا سوگند این جمهوری دیگر جمهوری اسلامی باقی نخواهد ماند.»
در ادامه خطاب به روحانیت فرمودند:
«ما می توانیم بر مسند قدرت بنشینیم، اگر توانایی آن را داریم. اگر آمادگی بار سنگین مسئولیتش را داریم، اگر عرضه و لیاقت و ایمان و توانایی و کاردانی داریم، بر یکی از مسندهای قدرت بنشینیم، این اشکالی نیست…، ولی ما نباید با ژست قدرت با مردم رابطه برقرار کنیم و اگر چنین کردیم هم روحانیت را آلوده کرده ایم،‌هم حکومت را. تواضع و فروتنی و مردمی بودن و قدرت را در خدمت مردم به کار انداختن برای همه کسانی که در حکومت سهم و مسئولیتی دارند، وظیفه است و برای روحانیونی که مسئولیت می پذیرند، وظیفه بتوان دو… تنها حکومت و قدرتی که در جهت خدمت خالصانه به مردم باشد،‌مشروعیت دارد و حکومت و قدرتی که در این جهت نباشد،‌مشروعیت ندارد.» (جاودانه تاریخ، ج۵ ، گفتارها، اخلاق سیاسی نظام، صص ۹۸ ـ ۹۹، سازمان انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی)
آن شهید بزرگوار معتقد بود که «تحقیر مردم» از سوی صاحبان قدرت هم از روحیه استکباری انسان ناشی می شود. چنان که «تحمیل خود بر مردم» هم از عوارض این خصلت ناپسند است. برای در امان ماندن از چنین صفات رذیله ای باید به «خودسازی» پرداخت و حس قدرت طلبی خود را درمان کرد. امام خمینی خودسازی قبل از رسیدن به منصب های اجتماعی و سیاسی را یک ضرورت می دانست و به دولتمردانی که به مقتضای شغل و موقعیت شان به زیردستان خود امر و نهی می کنند، هشدار می داد که انسان به صورت ناگهانی دیکتاتور نمی شود، بلکه به خاطر داشتن «روحیه تحمیل آراء و نظرات خود به دیگران» به مرور گرفتار این آفت اخلاقی و اجتماعی می گردد.(رک: صحیفه امام، ج۱۴ ، ص۹۲)
همگان را به مراقبت از وسوسه های نفس فرا می خواند و می فرمود:
«اینهایى که دیکتاتور شدند این‏طور نبوده است که از اول دیکتاتور زاییده شده باشند. آنها هم مثل سایر مردم [بودند.] بعد هم وقتى که به مقامى رسیدند، این‏طور نبوده است که از اول دیکتاتورى کرده باشند. لکن قدم بقدم، ذره به ذره، رو به دیکتاتورى رفتند، یک وقت هیتلر از کار درآمدند؛ یک وقت استالین از کار درآمدند. شیطانى که در باطن انسان است با کمال استادى انسان را به تباهى مى‏کشد. اگر از اول بگوید که تو بیا برو یک آدمى را بکش، هرگز نخواهد رفت. از اول انسان را وادار مى‏کند که این آدم چه‏طور است، یک غیظى به او بکن. بعد یک قدرى زیادتر. تا کم کم مهیا مى‏کند انسان را از براى اینکه آدم هم مى‏کشد! همه اینهایى که فاسد هستند بتدریج فاسد شدند؛ هیچ کس یکدفعه فاسد نشده است. و هیچیک از ماها هم تصور نکنیم که مأمون از این هستیم که فاسد بشویم. همه در معرض فساد هستیم. همه ما دست به گریبان شیطان [هستیم.] و خصوصاً شیطان نفس، همه گریبانمان به دست اوست.» (صحیفه امام، ج ۱۴، صص ۳۶۸ ـ ۳۶۹)
۲٫ به قدرت رسیدن افراد فاقد صلاحیت
یکی دیگر از انحرافاتی که به تدریج انقلاب ها و حکومت های برآمده از آن ها را تهدید می کند، رسیدن افراد فاقد صلاحیت به مقامات و منصب های مهم اجتماعی و سیاسی است. در این که در هر نظام اجتماعی و سیاسی باید عده ای منصب ها را بر عهده بگیرند و مردم هم از آنان تبعیت نمایند،‌تردیدی وجود ندارد. از دیدگاه شهید بهشتی در اسلام هم «اطاعت از رهبران و دولتمردان» یک اصل انضباطی تشکیلاتی است که آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» ﴿النساء، ۵۹﴾ بر آن دلالت دارد. اما آن چه به نظر ایشان مهم تر است طرف دیگر ماجراست. مشکلی که در نظام های سیاسی دیگر هم چنان پابرجاست، و آن پاسخ به این پرسش است:
«چه کنیم که این مقامات دستور دهنده و مقامات مسئول، مبدّل به عنصرهای خودسر و خودکامه نشوند؟ این مهم است. چه کنیم که افرادِ در مراحل پایین‌تر تبدیل به ابزار ـ کارهای فاقد شعور و ارادة مقامات رهبری و بالاتر نشوند؟»
ایشان ضمن طرح این پرسش در مجمع عمومی «اتحادیة دانشجویان مسلمان در اروپا» در سال ۱۳۴۹ش، به راه حل هایی که اسلام برای جلوگیری از این تهدید بزرگ ارائه کرده ، می پردازند که در ادامه مقاله به آن ها اشاره خواهد شد.
نخستین راه حل آن است که از قرار گرفتن افراد فاقد صلاحیت اعتقادی و اخلاقی در منصب های اجتماعی و سیاسی جلوگیری شود. سخن ایشان در این زمینه چنین است:
«در انتخاب و به کار گماردن مسئولان مختلف باید شرایطی قطعی رعایت شود. در این مورد اسلام ـ اعم از شیعه و سنی ـ می‌آید یک دگم قطعی می‌دهد و آن این است؛ می‌گوید: مسئولیت‌های اداری جامعه را به خصوص آنجا که با سپردن قدرت، به‌خصوص قدرت توأم با یک سنگر نفوذ، به دست کسی بدهید که زندگی او نشان دهد که این آدم، پایبندی به اسلام برایش از هر مسئله دیگر در زندگی، مهم‌تر است….. این است که یک دگم در اسلام وجود دارد و آن دگم «عدالت» است. و در همه کسانی که قدرت به آن‌ها سپرده می‌شود باید این شرط وجود داشته باشد: قدرت قضایی، اداری، اجرایی و هر قدرت که متمم این‌ها باشد.» (اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا ، ص ۱۳۳ـ ۱۳۴)
به باور ایشان «عدالت دولتمردان» از موانع خودکامگی و خودسری است که از تبدیل کردن مردم و زیردستان به عناصر فاقد شعور و اراده جلوگیری می کند. اگر خودکامگی و خودسری دولتمردان عالی رتبه و بلند پایه از یک سو و ابزار شدن دولتمردان میانی و دون پایه از سوی دیگر خطری است که هر نظام سیاسی را تهدید می کند ، پس باید به فکر چاره بود.
آیت الله بهشتی در ردیف راه کارهای جلوگیری از این خطر «پای بندی عملی دولتمردان به اسلام و عدالت و تقوا» را لازم می شمارد، هر چند کافی نمی داند. آن چه در ادامه مقاله می آید در حقیقت راه کارهای دیگری است که به منظور جلوگیری از همین خطر ارائه شده است. ایشان پس از پیروزی انقلاب که مارکسیست ها برای تصدی منصب های اجتماعی و سیاسی خیز برداشته بودند، در یک سخنرانی در باره ویژگی های مسئولین در جمهوری اسلامی اظهار داشت:
«در این هرم کسانی که در رأس یا نقطه ای نزدیک به آن قرار می گیرند، باید از نظر ایمان، اندیشه، بینش اسلامی، بینش اجتماعی، تقوا، فضیلت های روحی، اهمیت دادن به عبادت های اسلامی از قبیل نماز، روزه، … و نیز صداقت، امانت، مردم دوستی، عشق به خدمت، توان کار و کوشش، کاردانی، کارایی و غیره نمونه های برجسته جامعه باشند. لذا اجازه نمی دهیم یک نفر بی اعتنا به اسلام، به نماز و به صداقت و امانت بیاید در رأس یکی از ادارات قرار بگیرد» (جاودانه تاریخ، ج۷، گفتارها، ص ۱۶۷)
در یکی از جلسات حزب نیز اظهار داشتند:
«رفتار، اعمال، گفتار و مواضع زمام‌دار و رهبر جامعة مکتبىِ اسلام باید تجلىِ اسلام باشد. این یک اصل طبیعى است که «الناس على دین ملوکهم». عمل و رفتار زمام‌دار و رهبر جامعه بر مردم اثر مى‏گذارد و این یک اصل طبیعى است. مردم نگاه مى‏کنند ببینند زمام‌دارها چه‏جور عمل مى‏کنند و به همان صورت به سوى عمل گرایش پیدا مى‏کنند. این یک اصل طبیعى است. پس اگر قرار است حرکت جامعه به سوى خدا و راه خدا باشد، باید پیشوایان و پیشتازان و زمام‌داران جامعه، رفتارشان، بینششان، اعتقاداتشان، عبادتشان، نمازشان، روزه‏شان، لباسشان، وضع خانوده‏شان، وضع زندگى‏شان، صِدقشان، راستى‏شان، امانتشان، مردم‌دوستى‏شان، عدالتشان و همه‏چیزشان الگو و نمونه‏اى از اسلام باشد. اگر نمونة صددرصد نه، لااقل نودوپنج درصد یا نود درصد. بر این اساس، موضع حزب جمهورى اسلامى در مورد ادارة مملکت این است که مملکت ما و جامعة اسلامى ما در نظام مدیریت، از بالا گرفته تا پایین باید به‌وسیلة کسانى اداره شود که هر عمل آن‌ها نزدیک‏کنندة مردم به اسلام باشد.» (همان، جلسه چهارم، موضع حزب جمهوری اسلامی، ۲۲/۳/۱۳۵۹ ، ص ۴۲)
۳ سلب حق «انتقاد از دولتمردان»
یکی دیگر از آفت هایی که حکومت ها گرفتار آن می شوند، سلب آزادی های مردم تحت عناوین مختلف «حفظ امنیت اجتماعی» ، «خطر نفوذ دشمن» و مانند آن است. از سیره امیر مومنان علی (ع) استفاده می شود که اصولا برخی از اصول و ارزش های اجتماعی ثابت و مطلق اند و در صدر جدول ارزش ها قرار دارند و قابل تقیید نبوده و در هیچ شرایطی قابل تعطیل نیستند و حکومت نمی تواند حتی به طور موقت از خود سلب مسئولیت کند مانند برقراری عدالت.
«آزادی های اجتماعی و سیاسی»، «برقراری نظم و امنیت» نیز از حقوقی هستند که در رتبه بعد قرار دارند و حکومت وظیفه تأمین آن ها را بر عهده دارد. در میان آزادی های اجتماعی، «حق نقد و انتقاد از دولتمردان» جایگاه ویژه ای دارد و از نظر آیت الله بهشتی از جمله راه کارهای جلوگیری از خطر خودکامگی و خودسری دولتمردان و تبدیل شدن مردم و مدیران رده های پایین به عناصر فاقد شعور و اراده بوده،‌و از جمله حقوقی است که نمی توان تحت هیچ شرایطی از مردم سلب کرد. اگر برخی از حقوق و اختیارات مردم را بتوان تحت عناوین ثانویه مثل «ضرورت»‌، «ضرر» و «حرج» محدود و مقید کرد، «آزادی نقد و انتقاد از دولتمردان» از جمله مواردی است که تحت هیچ عنوان ثانوی قابل «تحدید» و «تعطیل» نیست. سخن شهید بهشتی در این زمینه شنیدنی است:
«آزادی انتقاد از رهبران» در اسلام دگم است. هیچ حکومتی تحت هیچ عنوانی، تحت شرایط فوق‌العاده غیرعادی و به طور کلی تحت هیچ
شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از مردم بگیرد. حیف که نمی‌توانم خیلی با اصطلاحات فقهی حرف بزنم و الاّ می‌گفتم. چون چیزهایی هست که فقها می‌گویند به عنوان اولی واجب است ولی به عنوان ثانوی حرام می‌شود. بعضی چیزها هست که عنوان ثانوی برنمی‌دارد. این‌ها عنوان ثانوی برنمی‌دارد. یعنی برطبق آنچه که ما از اسلام می‌شناسیم هیچ حکومتی تحت هیچ شرایطی حق ندارد آزادی انتقاد از رهبران را از دست مردم بگیرد. این در اسلام دگم است….. رفقا، این مهم است. «ما در شرایط فوق‌العاده هستیم، با دشمن‌های مختلف روبه‌رو هستیم، حکومت نظامی اعلام می‌کنیم»؛ این در اسلام نیست. (اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا ، ص ۱۳۵ـ ۱۳۶)
ایشان این دیدگاه را از سیره امیر مومنان در دوران حکومتشان برداشت کرده که به رغم وجود خطر امویان حق نقد و انتقاد از دولتمردان را از مردم سلب نکرد و هیچ کس را به جرم انتقاد و اعتراض به خویش مجازات ننمود و از بیم خطر ترور خویش هرگز ارتباط خود را با مردم محدود نکرد. به همین جهت آن شهید بزرگوار در عمر کوتاه خود پس از تأسیس جمهوری اسلامی به نقد و انتقاد از مسئولان و دولتمردان پرداخته و حتی آرزو می کرد که ای کاش مسئولیتی نداشت و می توانست به عنوان یک طلبه آزاد با آزادی کامل به وظیفه نقد و انتقاد خود از عملکردها بپردازد. (همان، جلسة اول، روابط داخلى حزب، ۲۷ /۴/۱۳۵۸، ص۹ ) حتی ارادت ایشان به استاد و شخصیت محبوبشان، حضرت امام خمینی موجب نمی شد که اگر به برخی از نظرات و مواضع ایشان نقد داشت، آن را نگوید بلکه ایشان با الهام از آموزه «النصیحه لائمّه المسلمین» با آزادی و شجاعت کامل نامه ای انتقادی به امام نوشته و گزارش آن را هم در جلسات حزب ارائه می داد. (همان)
ادامه سخنان ایشان با «اتحادیه دانشجویان مسلمان در اروپا» در باره سیره امام علی (ع) جالب تر است:
«می‌دانید علی(ع) با دشمنان گوناگون روبه‌رو بود؛ در حال جنگ با معاویه هم بود؛ هیچ هم حکومت نظامی اعلام نمی‌کرد. نه تنها حکومت نظامی اعلام نمی‌کرد، حتی برای خودش حرس و پاسبان هم نگذاشته بود. آزاد در میان مردم می آمد و صریحاً می‌گفت: «آن روزی فساد در جامعه رخنه می‌کند و زمامداران به صورت بت در می‌آیند که رابطه مستقیم میان مردم و زمامداران بکلی بریده شود.» از نظر فقه اسلامی «حجاب» حرامِ مطلق است. حجاب یعنی چه؟ یعنی اینکه زمامدار طوری زندگی کند که هر کس می‌خواهد پیش او برود باید از دربانی، مأمور تشریفاتی یا رئیس دفتری اجازه بگیرد. باید حداقل هفته‌ای یک بار، روزی یک بار، مقداری که برای شرایط زمان و مکان کافی باشد؛ در اختیار عموم باشد. «آقا، ترورش می‌کنند!» بکنند؛ چه کسی از علی(ع) ارزنده‌تر، که ترور شد. خوب، ترورش کنند. جامعه‌ای که بخواهد روی
کاکل زری یک آقا پایش بند باشد، اصلاً، مرگ بر این جامعه! خوب، ترورش کنند؛ چه می‌شود؟ یکی دیگر سر جای او می‌آید. اگر جامعه، جامعه است، یکی دیگر سر جای او می‌آید. اگر بنده از جان خودم می‌ترسم؛ اصلاً نباید زمامدار بشوم. کسی که از جان خودش می‌ترسد نباید زمامدار شود. این‌ها در اسلام دگم است. من می‌گویم دگم، دگم، دگم؛ برای این‌که بدانید این‌ها هیچ قابل انعطاف نیست.» ( اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا ، صص ۱۳۷ ـ ۱۳۸)
این سخن منافاتی با «ضرورت مراقبت جامعه از ذخائر انسانی و شخصیت های سیاسی و اجتماعی» خود ندارد. آن چه ایشان بر آن تأکید نموده اند آن است که رعایت این ضرورت موجب گسست رابطه دولتمردان با مردم نشود و حجابی میان آنان ایجاد نگردد و خلاصه، افراد و شخصیت ها این ضرورت را بهانه ای برای آن که با مردم فاصله بگیرند و خود را تافته ای جدابافته تصور کنند، نگردد. روی سخن ایشان با دولتمردان است که مراقب روحیات خود باشند و الا هیچ ملت رشیدی حاضر نمی شود سرمایه های ملی خود را به راحتی از کف بدهد. چنان که پس از پیروزی انقلاب که تروریست ها به جان شخصیت های ارزشمند این کشور افتادند، همگان بر مراقبت از شخصیت ها تأکید کردند. شهید بهشتی هم به مقدار ضرورت بدان تن داد، اما پیوسته مراقب بود تا حجابی میان او و مردم ایجاد نشود.
دکتر بهشتی علی رغم تأکید بر انتقاد از مسئولان، بر رعایت «انصاف» در نقد و انتقاد نیز پافشاری می کرد. اصولا همین ویژگی در گفتار و کردار بهشتی را از اقران خود متمایز می ساخت. او به رغم اختلاف و نزاع با بنی صدر در جلسات حزب اکیدا سفارش می کرد که:
«مبادا زبان و قلم دیگران نسبت به آقاى بنى‏صدر یا اشخاص اطراف ایشان بى‏مهار و بى‏تقوا بشود و آن‏وقت بگویند آقاى بنى‏صدر دیگر هیچ کمال و ارزشى ندارد. نه‏خیر، ایشان داراى کمالات و ارزش‏هایى بودند و هستند. داراى ضد ارزش‏هایى هم بودند و هستند و آنچه هست نتیجة جمع‏بندى آن‌هاست. اگر بى‏انصافى و بى‏عدالتى حتى در این برخوردها به اخلاق ما رخنه کند، آن‏وقت ما هم به پاکى و طهارت و نورانیت این اسلام ضربه زده‏ایم.» (همان، جلسه یازدهم، توصیه های اخلاقی به برادارن حزب، ۲۷/۳/۱۳۶۰ ، ص ۱۳۶)
رعایت این نکته را بر نیروهای مکتبی لازم تر و ضروری تر می دانست و می گفت:
« ما نباید بگذاریم که فطرت پاک نسل جوان و نوجوان ما از مسلمان‌ها و جریان مکتبى مشمئز شود که این چه اخلاقى است این مکتبى‏ها دارند.» (همان)
چرا که معتقد بودند همگان در معرض خطا و لغزش اند. نباید به هنگام نقد و انتقاد خود را از خطا و اشتباه و لغزش مبرّا دانست. به سخنان ایشان در این زمینه در جمع اعضای حزب توجه کنید:
«همة ما در معرض این لغزش‏ها هستیم. خود بنده هم هستم. من هم گاهى دچار خودخواهى مى‏شوم. مهم این است که مراقبت کنیم غرق نشویم، وگرنه مبتلا مى‏شویم…….. اما اگر ما از آقاى بنى‏صدر انتقاد کنیم و هر یک از ما یک بنى‏صدر باشیم که هنوز جامعه او را نشناخته چون میدان این‌که واقعیت‏هایش بروز کند به دستش نیامده، از او انتقاد کنیم، در حالى‏که هنوز معلوم نیست خودمان چه باشیم. این چیز خوبى از کار درنمى‏آید.» (همان، ص ۱۳۵)
اصولا از این که فعالان سیاسی به مقتضای منافعشان هر روز به رنگی درآیند و موضعی منفعت طلبانه اتخاذ کنند و نقد و انتقادشان هم نه برای اصلاح امور، بلکه برای منافع حزبی و گروهی باشد، به شدت نگران بود و می گفت:
« این‌که یک روز جریانى را سخت و بى‏رحمانه و به شیوه‏هاى غربى بکوبیم یا یک روز از جریانى بى‏جهت ستایش کنیم و ناخودآگاه بشویم وعاظ‌السّلاطینِ جدید.» (همان)
۴ بی تفاوتی عالمان و نخبگان
یکی دیگر از خطراتی که جامعه و حکومت را تهدید می کند، بی تفاوتی نخبگان و کناره گیری آنان از عرصه اجتماع و سیاست است. معمولا یکی از عوارض میدان داری قدرت طلبان و سیاست بازان که هیچ حریمی را محترم نمی شمارند، و با استفاده از ابزارهای نامشروع هر مخالف و منتقدی را از میدان بدر می کنند، و با دروغ و تهمت و افترا آبروی افراد و شخصیت ها به بازی می گیرند، آن است که بسیاری از رجال و شخصیت های اجتماعی و سیاسی برای حفظ آبرو و موقعیت اجتماعی خود محافظه کاری پیشه کرده و میدان را به نفع آنان خالی می کنند. یکی از شگردهای قدرت طلبان آن است که هزینه فعالیت سیاسی را برای رقبای خود به قدری بالا ببرند که هر کسی حاضر به پرداخت آن نباشد و بدین وسیله میدان برای میدان داری آنان باز باشد. رویارویی با این شگرد یکی از رسالت های نخبگان اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی است.
شهید آیت الله بهشتی یکی از رموز «ماندگاری جمهوری اسلامی» را احساس مسئولیت همگانی مردم می دانست که البته چون معمولا در معرض اغفال اند، بخش وسیعی از آن را از طریق نخبگان ایفا می کنند. مردم برای در امان ماندن از فریب و اغفال قدرت طلبان و سیاست بازان بخشی از مسئولیت خود را از طریق نخبگانی ایفا می کنند که کمتر فریب می خورند و اغفال می شوند. از دیدگاه ایشان «مسئولیت خطیر عالمان متعهد و طبقه آگاه تر جامعه» دگم سومی است که می تواند مانع جدی «خود کامگی و خودسری دولتمردان» و «تبدیل شدن دیگران به عناصر فاقد شعور و اراده» باشد. سخن شهید بهشتی در این زمینه این است:
«از آنجا که توده‌ها معمولاً قابل اغفالند در همین دنیای پیشرفتة امروز که می‌گوییم دنیای پیشرفته، پیشرفتة دارای فرهنگ وسیع، باز هم توده‌ها قابل اغفالند. یک مشت (تعدادی) دگم در اسلام معین شده که تا آنجا که میسر است، نَه صددرصد، از این اغفال جلوگیری شود. یکی از آن‌ها این است: به توده‌ها گفته می‌شود شما یک مشت عقل و چشم و گوش منفصل دارید به نام طبقه آگاه‌تر، علما، اگر چیزهایی را خود‌تان نمی‌توانید مستقیماً درک کنید، آن‌ها به جای شما باید بروند، بفهمند، درک کنند و به شما بگویند. اما آمده روی این علما و طبقه آگاه‌تری که می‌تواند چشم و گوش و فکر و عقل منفصل توده باشد، آن قدر متّه به خشخاش گذاشته است که کدام طبقه؟ هرکس تیتر پروفسوری اش با چند تا دکتر پروفسور، دکتر، دکتر، دکتر کی، که در آلمان مخصوصاً هست، یا این‌که هر کس حضرت آیت‌الله العظمی یا معظم یا چند تا لقب دیگر دنبالش می‌آید؟ نه، این‌ها نیست. عالمی که علم را وسیله کسب روزی و مال یا کسب جاه و مقام قرار ندهد… این یک دگم است. وقتی با عالمی معاشرت و زندگی می‌کنیم، دیدیم علمش وسیله زندگی او یا وسیلة جاه اوست، آنجاست که حق داریم نسبت به امانت و درستی او تردید کنیم.» ( اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا ، ص ۱۳۷ ـ ۱۳۸)
نکته مهمی که ایشان بدان توجه کرده، آن است که این مسئولیت خطیر بر عهده علما و نخبگان وارسته، مخلص و شیفته مردم است، نه عالمانی که علم و دانش را وسیله کسب مال و مقام قرار داده باشد. بدیهی است که اگر این طبقه خود قدرت طلبانی باشند که دم زدنشان از مردم صرفا برای رسیدن به قدرت و جاه و مقام باشد، نه خدمت خالصانه به جامعه، پس از رسیدن به قدرت به خودکامگانی تبدیل خواهند شد که مردم و زیردستانی فاقد شعور و اراده را می پسندند. لاجرم شخصیت هایی مورد نظرند که گفتار و کردارشان علامت وارستگی شان باشد و بتوانند اعتماد مردم را به خود جلب نمایند. در این صورت است که در عرصه اجتماع و سیاست به مقدار زیادی مانع فریب خوردن مردم و اغفالشان خواهند شد.
کناره گیری و انزوای نخبگان افزون بر آن که مردم را بی پشتوانه نموده و زمینه فریب و اغفال آنان از سوی قدرت طلبان و بازیگران سیاسی را فراهم می سازد، به تدریج انزوا و کناره گیری و بی تفاوتی مردم را هم در پی دارد. نیازی به برشمردن پیامدهای منفی بی تفاوتی و کناره گیری مردم از آن چه به سرنوشت آنان مربوط می شود، نیست.
جمع بندی و نتیجه گیری
شناسایی «علل و عوامل انحراف حکومت» و «راه های مراقبت از منحرف شدن حکومت» از دغدغه های جدی شهید آیت الله دکتر بهشتی بود. اهمیت این موضوع با توجه به انحراف اکثریت حکومت های جایگزین نظام های ظالمانه و استبدادی و وابسته در کشورهای مختلف مضاعف است. از دیدگاه ایشان چهار عامل «روحیه قدرت طلبی دولتمردان» به جای «روحیه خدمت به مردم» ، «به قدرت رسیدن افراد فاقد صلاحیت» به جای «وارستگان و شایستگان» و عادی شدن این مسئله در جامعه ، «سلب حق نقد و انتقاد از دولتمردان» تحت عناوینی همچون حفظ امنیت اجتماعی و خطر نفوذ دشمن ، و «بی تفاوتی عامان و نخبگان» و انزوای طبقه آگاه جامعه از مهم ترین عوامل انحراف هر حکومتی است که در پی دستیابی به اهداف و آرمان های انسانی است. بر این اساس مراقبت از انحراف نظام جمهوری اسلامی که تأسیس و تثبیت آن دستاورد گرانبهای مبارزات اقشار مختلف مردم به رهبری امام خمینی (رض) و خونبهای شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی است، یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. به باور شهید بهشتی این مسئولیت بیش از همه بر عهده طبقه آگاه تر جامعه، عالمان و دانشمندان متعهد و دلسوز است که می توانند از اغفال توده های ملت توسط تشنگان قدرت جلوگیری نمایند.
فهرست منابع
۱٫ قرآن کریم
۲٫ نهج البلاغه
۳٫ جاودانه تاریخ، (مجموعه گفتارها و مصاحبه های شهید آیت الله بهشتی)، ۹ جلدی، سازمان انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی، تهران، ۱۳۸۰٫
۴٫ حسینی بهشتی، سید محمد، اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا، تهیه و تنظیم : بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی، نشر بقعه، تهران ، سال ۱۳۸۶٫
۵٫ فایل حزب، جلسات پیرامون حزب، تهیه و تنظیم: بنیاد نشر آثار و اندیشه های شهید آیت الله بهشتی، ۳۳۱ صفحه.
۶٫ موسوی خمینی، روح الله ، صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران.